می گویند «از هفت خان رستم» گذشته است.
توانسته است، مراحل دشواری را پشت سر بگذارد و به موفقیّت برسد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
از هفت خان رستم ß کنایه از مراحل دشوار
دیوها را از پای در می آورد.
دیوها را نابود می کرد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
از پای در آوردن ß کنایه از نابود کردن
رخش به تنگ می آید.
رخش، خسته می شود.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
به تنگ آمدن ß کنایه از خسته شدن
خروشید و جوشید و برکَند خاک ز سُمّش زمین شد همه، چاک چاک
رخش، شیهه کشید و جَست و خیزکُنان، از شدّت خشم با ضربه های سُمّش، زمین را پاره پاره کرد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
خاک و چاک چاک ß قافیه (ردیف ندارد)
در این بیت مبالغه به کار رفته است:در خشم رخش، اغراق شده است
بزد تیغ و بنداخت از بَر، سرش فرو ریخت چون رود، خون از بَرش
رستم با شمشیر، سرش را از تن جدا کرد و خونِ فراوانی از تن اژدها جاری شد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
سرش و بَرش ß قافیه (ردیف ندارد)
فرو ریخت چون رود، خون از بَرش ß تشبیه:
در ریخته شدن خون، مبالغه شده است
بینداخت چون باد، خَمّ کمند سر جادو آورد ناگه به بند
رستم با سرعت بسیار، طناب را به طرف جادوگر پرتاب کرد و سرش را با ریسمان بست و او را اسیر کرد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
کمند و بند ß قافیه (ردیف ندارد)
چون باد ß تشبیه
مثل باد کاری را کردن ß کنایه از سرعت بسیار
بیت مبالغه دارد
میانش به خنجر به دو نیم کرد دل جادوان زو پُر از بیم کرد
با خنجر، جادوگر را از کمر، نصف کرد و تمام جادوگران از این اتّفاق ترسیدند.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
نیم و بیم ß قافیه (کرد و کرد ß ردیف)
میان ß مجاز از کمر
«زو» ß مخفف «از او»
واژه |
معنی واژه |
به خنجر |
با خنجر، به وسیله ی خنجر |
چو رستم بدیدش برانگیخت اسب بدو تاخت مانند آذرگشسب
وقتی رستم او را دید، اسبش را به حرکت درآورد و مانند آتش تندی، به سرعت روانه شد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
اسب و آذرگشسب ß قافیه (ردیف ندارد)
«چو» در مصراع اوّل به معنی «زمانی که»، «وقتی که»، حرف ربط است؛ بنابراین، نباید با نشانه ی تشبیه (ادات تشبیه) اشتباه کرد
مرجع «او»، ارژنگ دیو است
مانند آذرگشسب ß تشبیه
تاختن مانند آذر گشسب ß کنایه از تند و سریع حرکت کردن
سر و گوش بگرفت و یالش دلیر سر از تن بکندش به کردار شیر
رستم سر و گردن ارژنگ دیو را گرفت و مانند شیر شجاع و قوی سرش را از تن جدا کرد.
واژه |
معنی واژه |
به کردار |
مانند |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
دلیر و شیر ß قافیه (ردیف ندارد)
به کردار شیر ß تشبیه
سر و گوش و یال و تن ß تناسب
ز بهرِ نیایش، سر و تن بشُست یکی پاک جای پرستش بجُست
رستم برای راز و نیاز با خداوند، خودش را شُست و جای پاکی را برای عبادت کردن پیدا کرد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
بشُست و بجُست ß قافیه (ردیف ندارد)
«نیایش»، متمّم است و «سر و تن»، مفعول می باشد.
پاک جای ß ترکیب وصفی مقلوب است (جای پاک)
«یکی پاک جای پرستش» ß گروه مفعولی
از آن پس نهاد از برِ خاک، سر چنین گفت: کای داورِ دادگر!
ز هَر بد، تویی بندگان را پناه تو دادی مرا، گُردی و دستگاه
بعد از این مشغول عبادت و راز و نیاز با خداوند شد و گفت: ای خداوند بزرگ و عادل!
پروردگارا! در برابر تمام بدی ها، پناهگاه بندگانت هستی و تو به من پهلوانی، قدرت و عظمت داده ای.
واژه |
معنی واژه |
سر بر خاک نهاد |
راز و نیاز کردن |
بندگان را پناه |
پناهِ بندگان |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
بیت اول ß سر و دادگر ß قافیه (ردیف ندارد)
بیت دوم ß پناه و دستگاه ß قافیه (ردیف ندارد)
این دو بیت موقوف المعانی هستند و با هم کامل می شوند
کای ß مخفّف «که ای»
داور دادگر ß ترکیب وصفی
داور دادگر ß منادا
سر بر خاک نهاد ß کنایه از فروتنی و فرمانبُرداری کردن
«را» در مصراع اوّلِ بیت دوم ß نشانه مفعولی نیست و حرف اضافه است
«را» در مصراع دومِ بیت دوم ß حرف اضافه به معنی «به»
بیتی که از نظر معنی، کامل نباشد و با بیت یا بیت های بعدی کامل شود (بیت هایی که از نظر معنی به هم وابسته هستند).
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اهریمن |
شیطان و ابلیس |
قوی پنجه |
زورمند، توانا |
سخت |
پُر از رنج و زحمت |
رهایی |
آزادی |
بند |
طناب، ریسمان، اسارت |
حیله |
مکر و فریب |
دیده |
چشم |
پیکار |
جنگ |
نبرد |
جنگ |
چاک چاک |
پاره پاره |
بدین سان |
به این گونه |
ز بهر |
به خاطر |
چیره |
غالب، پیروز |
چیرگی |
پیروزی |
کمند |
طناب، بند، ریسمان |
گُردی |
پهلوانی، دلیری |
بیم |
ترس |
دستگاه |
شکوه، قدرت، عظمت |
نیایش |
راز و نیاز کردن با خداوند |
||
داور |
انصاف دهنده، خدای تعالی |
||
سهمگین |
خوفناک، ترس آور، ترسناک |
||
یال |
موهای بلند پشت گردن اسب |
||
دادگر |
کسی که با عدالت رفتار می کند |
||
نخجیر |
شکار، حیوانی را که شکار کنند |
||
کیکاووس |
پادشاه نادان و بی اراده ی ایرانی |
||
قصد |
خواست و اراده برای انجام کاری |
||
دلیر |
شجاع، در اینجا همان رستم است |
||
هفت خان |
نام هفت مرحله از جنگ های رستم |
||
خم |
در این درس به معنی حلقه ی طناب |
||
دیوان |
جمع دیو، موجودات خیالی و ترسناک |
||
زابلستان |
نام شهری در استان سیستان و بلوچستان |
||
اژدها |
جانور افسانهای بزرگ به شکل سوسمار که اغلب دو سر دارد |
||
مرحله |
فاصله ی بین دو منزل که مسافر طی می کرده است، قسمت |
||
تیمار کردن |
مراقبت کردن، خدمت کردن، رسیدگی به آب و خوراک حیوان |
||
سُم |
قسمت انتهایی انگشتان حیوانات که مثل کفش برای آن هاست |
||
رخش |
اسم اسب رستم؛ در لغت به معنی رنگ سرخ و سفید مخلوط شده است |
||
ارژنگ دیو |
نام یکی از سرداران دیو سپید است؛ ششمین خان رستم، جنگ با ارژنگ دیو است |
||
اُولاد |
نام دیوی است که در خان پنجم، رستم با وی و سپاهیانش مواجه می شود و آنها را تا رو مار می کند |
||
آذر گُشسب |
آتش تند و تیز، در شاهنامه کنایه از هرچیز مورد نیایش آمده و نیز اسم یکی از پهلوانان است |
||
دیو سپید |
در خان هفتم که رستم و اولاد به «هفت کوه» محلّ زندگی دیو رسیدند، رستم دست و پای اولاد دیو را بست و سپس به غار حمله کرد و دیو سپید را از پا درآورد |
این درس درباره ی هفت خان رستم مطالبی گفته است. رستم برای نجات دادن کیکاووس، پادشاه ایران، به مازندران می رود و با دیوها می جنگد. رستم در این سفر، هفت مرحله ی سخت و دشوار را طی می کند که به آن «هفت خان» می گویند.
هفت خان رستم، عبارتند از:
1) رخش، شیر را می کُشد.
2) رستم بر تشنگی غلبه می کند.
3) رستم، اژدها را می کُشد.
4) رستم جادوگر را از بین می برد.
5) اولاد دیو به دست رستم، اسیر می شود.
6) رستم، ارژنگ دیو را شکست می دهد.
7) رستم، دیو سپید را می کُشد.
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی یکی از بزرگترین حماسه های جهان و شاهکار حماسه ی ملّی ایرانیان است. شاهنامه اثری است منظوم که شامل پنجاه هزار بیت است و سرودن آن حدود سی سال طول کشیده است.
فردوسی خود درباره ی شاهنامه می گوید:
من این نامه فرخ (شاهنامه) گرفتم یه فال همه رنج بُردم به بسیار سال
در سال 2212 میلادی، هزارمین سالگرد نوشته شدن شاهنامه، از سوی یونسکو، جشن گرفته شد.